قوله تعالى: یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین، هم فرمانست و هم تشریف و هم تهنیت، فرمان خدا، تشریف بسزا، تهنیت زیبا، فرمانى مهربار، تشریفى دلدار، تهنیتى بزرگوار. مى‏فرماید تا بنده را بخود نزدیک کند، تشریف میدهد تا رهى، دل بر مهر وى نهد، تهنیت مى‏کند تا صحبت وى جوید، کار آن رهى دارد که در دل مهر وى دارد، از حق برو خورد که دلى زنده دارد، یادگار کسى پذیرد که از حق تشریفى دارد، با جهان و جهانیان روزگار بیگانه‏وار گذارد.


یا أیها الذین آمنوا نداى کرامت است و نواخت بینهایت، نداى حق را هفت اندام بنده گوش است، و در تجلى وى غمان دو گیتى فراموش است، نداى کرامت فرا پیش داشت تا بسماع آن کرامت کشیدن بار حکم بر بنده آسان شود، حکم چیست؟ اتقوا الله و کونوا مع الصادقین بتقوى میفرماید و در تقوى صدق میفرماید، تقوى مایه اسلام است و صدق کمال ایمان، تقوى بدایت آشنایى است و صدق نشان دوست دارى، تقوى رأس المال عابدان است و صدق نور معرفت را نشان، تقوى ره روان عالم شریعت را است، صدق درد زدگان عالم طریقت راست. کسى که صاحب دولت تقوى گردد و جمال صدق او را روى نماید نشانش آنست که کلبه وجود خود را آتش در زند، کشتى خلقیت بدریاى نیستى فرو دهد، فرزندان را یتیم کند، اقرباء و عشیرت را بدرود کند، باطن خود را از عادات و رسوم طهارت دهد، ظاهر بر نور شرع آراسته و سرائر از محبت حق ممتلى گشته، دل از محبت دنیا و سر از طمع عقبى خالى کرده، نه دنیا و نه اهل دنیا را با او پیوندى، نه با عقبى او را آرامى.


از دو گیتى یاد کردن بیگمان آبستنیست


گر همى دعوى کنى در مردى، آبستن مباش‏

نیک بودى، از براى گفت و گویى بد مشو


مرد بودى، از براى رنگ و بویى زن مباش‏

و ما کان الْموْمنون لینْفروا کافة فلوْ لا نفر منْ کل فرْقة منْهمْ طائفة... الایة ظاهر آیت حث علماى دین است بر تحصیل علوم شریعت و اصحاب حدیث بر جمع احادیث پیغامبر، احیاء سنت مصطفى ص را و تازه داشتن دین و شریعت مسلمانان را، همچنانست که مصطفى ص گفت: بلغوا عنى و لو آیة، نضر الله عبدا سمع مقالتى فحفظها و وعاها و اداها و رب حامل فقه الى من هوا فقه منه، و روى نضر الله امرا سمع منا شیئا فبلغه کما سمعه فرب مبلغ اوعى له من سامع، و روى نصر الله من سمع قولى ثم لم یزد فیه این خبرها بمعنى متقارب‏اند، میگوید: تازه روى و روشن دل باد که سخن من بشنود و رمت آن گوش دارد و الفاظ آن نگاه دارد تا باز رساند چنان که در آن نیفزاید و نکاهد و امانت در آن بجاى آورد. بزرگان دین و علماى سلف گفته‏اند: هیچ امانت بدان نرسد که در کتاب و سنت تصرف نکنى و از ظاهر خود بنگردانى و در آن نیفزایى و از آن بنکاهى و از تأویل و تصرف و تکلف بپرهیزى، تأویل و تصرف در دین، زهر قاتل است، آن دین که بر تأویل و تصرف نهند باطل است، تأویل و تصرف فعل دشمن است، اقرار و تسلیم فعل دوست، درک تأویل را ضامن رأى است، درک تسلیم را ضامن خداى است، هر چه از تأویل آید بر ما است هر چه از تسلیم آید بر خداست. سهل بن عبد الله رحمه الله این آیت بر خواند: و ما کان الْموْمنون لینْفروا کافة، گفت: افضل الرحلة رحلة من الهوى الى العقل و من الجهل الى العلم و من الدنیا الى الآخرة و من النفس الى التقوى و من الخلق الى الله تعالى. رحلت عالمان آنست که در اقطار عالم سفر کنند تا کسى بروشنایى علم ایشان راه یابد و از دوزخ برهد، رحلت عارفان آنست که از نفس خود سفر کنند منازل تقوى باز برند تا بسر کوى محبت رسند بر بساط مشاهدت بمحل قربت در حضرت عندیت آرام گیرند هر چه بخاطر ایشان در آید یا همت ایشان بوى رسد سعید ابد گردد چنان که از آن مهتر دین بو على سیاه قدس الله روحه آورده‏اند که جایى میگذشت دیده وى بر جمعى اسیران روم افتاد که محمود ایشان را گرفته بود و در قید قهر کشیده، چون دیده شیخ بدان بى‏سرمایگان افتاد بلب اشارت کرد گفت: پادشاها! راه نمیدانند راهشان نماى تا بدانند، هنوز اشارت تمام نکرده بود که روزن توحید در سینه‏هاى ایشان گشادند همه زنار کفر بگشادند و کمر وفاى دین در میان جان بستند.


أ و لا یروْن أنهمْ یفْتنون فی کل عام... الایة چون روزگار بر مرد تیره گردد و نکبات و بلیات و حوادث روزگار دست درهم دهد و فتنه روزگار و فتنه عوام و فتنه نفس کقطع اللیل المظلم درهم پیچد جز زینهار خواستن و بوى باز پناهیدن چه روى باشد؟ خوابى چون خواب غرق شدگان، خوردى چون خورد بیماران، عیشى چون عیش زندانیان باید تا درد وى را مرهم پدید آید و در حمایت زینهاریان شود که رضاى حق با زینهار بنده دست بزینهار دارد، میگوید جل جلاله: و قولوا قوْلا سدیدا یصْلحْ لکمْ أعْمالکمْ و یغْفرْ لکمْ ذنوبکمْ.


قوله: لقدْ جاءکمْ رسول منْ أنْفسکمْ... الایة یباشرکم فى البشریة لکن یباینکم فى الخصوصیة. یا محمد! تو همى‏گوى: إنما أنا بشر مثْلکمْ من بشرى‏ام همچون شما، همى گویم: أ لمْ یجدْک یتیما فآوى‏ تو آن در یتیمى که چون تویى دیگر نبود. بشرى را کى رسد که در صدر قبول حق محمل ناز وى همى کشند که لعمْرک! بشرى را چون سزد که قبضه صفت بحکم عنایت بیان صیقلى آینه دل وى کند که أ لمْ نشْرحْ لک صدْرک! بشرى چون بود که مستوفى دیوان ازل و ابد حوالت قبول و رد خلق وادرگاه وى کند که ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکمْ عنْه فانْتهوا! یا محمد! تو دیگرى و کار تو دیگر است.


از نطق بهر دهن زبانى دگرى


وز لطف بهر بدن روانى دگرى

در خاطر هر کسى گمانى دگرى


در تو که رسد تو خود جهانى دگرى‏

گفته‏اند: که در دوستى هم فراق است و هم وصال، در عهد ازل که قسمت دوستى میکردند ناله درد فراق از خانه بو جهل بر آمد و تلألو خورشید وصال از حجره محمد عربى بتافت، از آن فراق در دل بیگانگان دوزخى آفریدند، و ازین وصال در سینه دوستان بهشتى اثبات کردند، زان پس که خورشید وصال بر آن مهتر تافت عالمیان در راه وى متحیر شدند، پیغامبران را آرزوى جمال و اتباع وى خواست.


موسى کلیم میگوید: بار خدایا مرا از امت وى گردان. عیسى روح الله میگوید: بار خدایا مرا حاجب درگاه وى گردان، خلیل میگوید: بار خدایا ذکر من بزبان امت وى روان کن، و ازین عجبتر که راه او مهتر در قدم‏گاه او خود متحیر شد، این چنانست که مجنون به لیلى گفت، اسباب علم ما در سر زلف تو گم شد! گفت: یا مجنون دعوى بس بلند نیست که زلف ما خود در سر کار ما گم شد. نیکو گفت آن جوانمرد که در شعر گفت:


اى هم تو ز تو حیران آخر چه مثالست این


اى شمع نکورویان آخر چه وصالست این‏

اى چون تو بعالم کم آخر چه کمالست این


اى شمع و چراغ ما آخر چه جمالست این

قال ابن عطاء: نفسه ص موافقة لانفس الخلق خلقة لکن مباینة لها حقیقة فانها مقدسة بانوار النبوة مویدة بمشاهدة الحقیقة ثابتة فى المحل الادنى و المقام الاعلى ما زاغ الْبصر و ما طغى‏. نگر تا نگویى که آن نفس پاک وى همچون نفس دیگران بود اگر یک ذره از تابش نفس او بر جان و دل همه صدیقان تافتید در عالم قدس همه روان گشتندید و بمقعد صدق فرو آمدندید، با این همه میگفت بدعا: لا تکلنا الى انفسنا طرفة عین‏


بار خدایا! این پرده نفس از پیش دل ما بردار و این بار خودى از ما فرو نه که آن حجاب راه حقیقت ما است، فرمان آمد یا محمد ناخواسته در کنارت نهادیم أ لمْ نشْرحْ لک صدْرک، و وضعْنا عنْک وزْرک. یا محمد ما آن بار تو از تو فرو نهادیم، ارادت ما کار تو بساخت، عنایت ما چراغ تو بیفروخت از آن که تو نه براى خود آمدى و نه بخود آمدى، نه بخود آمدى کت آوردم، أسْرى‏ بعبْده نه براى خود آمدى که رحمت خلق را آمدى، و ما أرْسلْناک إلا رحْمة للْعالمین چنان که مرغ، بچه خود را در زیر بال خود گیرد و مى‏پرورد کمال کرم و رأفت و رحمت محمد عربى امت خود را بر آن صفت در کنف خود مى‏پرورد، و اخْفضْ جناحک لمن اتبعک من الْموْمنین.


قال جعفر الصادق ع: علم الله تعالى عجز خلقه عن طاعته، فعرفهم ذلک کى یعلموا انهم لا ینالون الصفو من خدمته فاقام بینه و بینهم مخلوقا من جنسهم فى الصورة فقال: لقدْ جاءکمْ رسول منْ أنْفسکمْ فالبسه من نعته الرأفة و الرحمة و اخرجه الى الخلق سفیرا صادقا و جعل طاعته طاعته و مرافقته مرافقته، فقال: منْ یطع الرسول فقدْ أطاع الله.